غفلت عوامل گوناگونى دارد و يكى از مهمترين عوامل آن خاطرات ناخوانده است. براى تشريح اين مطلب، مقدمه كوتاهى لازم است: هرگاه ما بخواهيم كارى را انجام بدهيم، در آغاز كار، بر آن مسلط و در آن مجتهد و متخصص نيستيم و به اصطلاح، آن كار براى ما ملكه نيست. از اين رو در آغاز، آن را به دشوارى انجام مىدهيم تا در آن رشته، مجتهد و متخصص بشويم و يا به تعبير ديگر، ملكه شود؛ انبيا و اولياى الهى به سرعت و سهولت، فضايل دينى را انجام مىدادند، چنانكه نوح عليه السلام يا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به عنوان بنده شكور معرفى شدند؛ زيرا شكر خدا به آسانى و وفور از آنان صادر مىشد. خداوند در باره شخص رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: "و نيسرك لليسرى"(1) ما تو را براى انجام كارهاى خير به خصلت "يسرى" ميسر مىكنيم؛ به اين معنا كه، تو براى كارهاى خير آسان شدهاى، نه اين كه كارهاى خير براى تو آسان شده باشد. در باره موساى كليم نيز مىفرمايد: "و يسّر لى امرى"(2) و امتياز وافرى است بين اين كه گوهر ذات انسان به گونهاى باشد كه كارهاى خير به آسانى از او صادر شود. اولى در باره رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است و دومى درباره موساى كليم عليه السلام. به هر تقدير، معناى آيه اين است: تو جوهر شفافى هستى كه به آسانى، كار و خصلت خير از تو نشأت مىگيرد. بزرگان در نثار و ايثار موفقند و به آسانى كارهاى خير انجام مىدهند. اهلبيت عليهم السلام نيز اين گونه بودند؛ براى ديگران بسيار دشوار است كه بتوانند ايثار كنند و لقمه خاص خود را به مسكين بدهند، اما اهلبيت عليهم السلام به آسانى اين كار را كردند: "و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا"(3) و سير تحول انسان نيز به اين نحو است كه ابتدا، كار خير به صورت عادى انجام مىگيرد، پس از آن به تدريج اجتهاد و تخصص و ملكه در آن پديد مىآيد و آنگاه كار خير به آسانى صورت مىگيرد.
خاطرات نيز چنين است. نخست، با يك سلسله گفتن، شنيدن، شركت در مجالس، خواندن برخى نشريات و... به تدريج خاطراتى در ذهن ترسيم مىشود و هنگامى كه متراكم و فراوان شد، زمينه شوق را فراهم مىكند و در نتيجه، ملكه نفسانى پديد مىآيد كه بعد به آسانى خاطرهها را در ذهن، زنده نگه مىدارد و انسان را از ياد خدا و معاد غافل مىكند. از اين رو انسان طبيعى دائما به فكر مسائل لذتبخش مادى است. تا هنگامى كه مشغول كار است؛ نه تنها بدن، كه فكر او نيز مشغول كار است. آن جا ظاهر و باطن، هماهنگ است، يعنى وقتى سرگرم لذت است قلبش متوجه جاى ديگر نيست؛ بلكه قلب و قالب، هر دو متوجه كار لذيذ است. كسى كه به مال دل بسته است در حال لذت بردن از مال، بدن و دلش، هر دو متوجه مال و لذت از آن است، ليكن هنگام نماز بدنش به ركوع و سجود مىپردازد، ولى روحش متوجه مال است.
لينک مطالب مرتبط :
- موانع سير و سلوک- عبدالله جوادی آملی (1)
- غفلت- عبدالله جوادی آملی(2)
- غفلت؛ چرك جان - عبدالله جوادی آملی (3)
- فضول و عقول- عبدالله جوادی آملی (4)
1- سوره اعلى، آيه 8 .
2- سوره طه، آيه 26.
3- سوره انسان، آيه 8 .